دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن، واقع در 8 هزارگزی شمال باختری فومن کنار راه فرعی لولمان به گوراب زرمیخ، این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل ومرطوب. آب آن از چشمه و رود خانه سوله، محصول آن برنج و ابریشم و ذغال و شغل اهالی زراعت و کسب و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن، واقع در 8 هزارگزی شمال باختری فومن کنار راه فرعی لولمان به گوراب زرمیخ، این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل ومرطوب. آب آن از چشمه و رود خانه سوله، محصول آن برنج و ابریشم و ذغال و شغل اهالی زراعت و کسب و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. (از یادداشت مؤلف) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان. سعدی. ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام. حافظ. ، شکرحرف. (آنندراج). شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. (یادداشت مؤلف) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی. حافظ. و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود
که دهان شیرین دارد. شیرین دهان. شیرین لب. شکرلب. (از یادداشت مؤلف) : شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان. سعدی. ساقیی شکّردهان و مطربی شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام. حافظ. ، شکرحرف. (آنندراج). شیرین سخن. شیرین گفتار. شکرسخن. (یادداشت مؤلف) : با دعای شب خیزان ای شکردهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی. حافظ. و رجوع به شکردهن و شکردهنی شود
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) : همی دربدر خشک نان باز جست مر او را همان پیشه بود از نخست. ابوشکوربلخی. یا حبذا الکعک بلحم مثرود و خشکنان مع سویق مقنود. راجز
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) : همی دربدر خشک نان باز جست مر او را همان پیشه بود از نخست. ابوشکوربلخی. یا حبذا الکعک بلحم مثرود و خشکنان مع سویق مقنود. راجز
چوب عود. (ناظم الاطباء). عود هندی. (بحر الجواهر). در بعضی فرهنگها به معنی گل خیری آورده، و در اختیارات بدیعی گفته: عود هندی است. (انجمن آرا). خطمی. (ترجمه صیدنه). نوعی از عود هندی است، جهت نقرس نافع است. (فهرست مخزن الادویه) ، گل خبازی. (ناظم الاطباء). خیری. (آنندراج)
چوب عود. (ناظم الاطباء). عود هندی. (بحر الجواهر). در بعضی فرهنگها به معنی گل خیری آورده، و در اختیارات بدیعی گفته: عود هندی است. (انجمن آرا). خطمی. (ترجمه صیدنه). نوعی از عود هندی است، جهت نقرس نافع است. (فهرست مخزن الادویه) ، گل خبازی. (ناظم الاطباء). خیری. (آنندراج)
نیکوکار. پاکدامن. خشک دامن. مقابل تردامن: خشک دامان شوم انشأاﷲ. خاقانی. اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع همچو شمعاز اشک غرق و خشک دامان دیده اند. خاقانی
نیکوکار. پاکدامن. خشک دامن. مقابل تردامن: خشک دامان شوم انشأاﷲ. خاقانی. اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع همچو شمعاز اشک غرق و خشک دامان دیده اند. خاقانی
خشک اصل. درخت نهالی که خشک است. نهال خشک. کنایه از بی ثمر و بی فایده و غیر مفید است: چون قوم نوح خشک نهالان بی برند باد از تنور پیرزنی فتح بابشان. خاقانی
خشک اصل. درخت نهالی که خشک است. نهال خشک. کنایه از بی ثمر و بی فایده و غیر مفید است: چون قوم نوح خشک نهالان بی برند باد از تنور پیرزنی فتح بابشان. خاقانی